ارزش شب قدر
همیشه فکر میکردم شب قدر یعنی شب نزول قرآن. ارزش شب قدر را به نزول قران میدانستم اما یک شب قدر حرفهایی را از یک استاد یاد گرفتم که همه چیز را در ذهنم به هم ریخت.
سوره قدر را تفسیر میکرد میگفت:
آیا نزول قرآن شب قدر را شب قدر کرده؟ یا اینکه شب قدر شب قدر بوده و قرآن در آن نازل شده است؟ مثل کسی که ازدواج خود را که یک کار مهمی است در یک وقت با برکتی قرار میدهد برکت آن وقت به ازدواج نیست. نزول قران یک کار مهم و بزرگی است اما در شب قدر اتفاق افتاده ….
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾.
*یعنی اول شب قدر بوده و بعد قرآن در آن نازل شده.* دلیل بهتر آیات بعدی است که شروع میکند به توضیح چیستی شب قدر.
وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾
سَلَامٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾.
«أَنزَلْنَاهُ» فعل ماضی است یعنی نازل کردیم و تمام شد؛ اما در معرفی شب قدر میگوید «تَنَزَّلُ» فعل مضارع است یعنی هنوز نازل میکنیم یک عملی در این شب هر سال تکرار میشود و در توضیح عظمت این شب این عمل را بیان میکنند.
یادم است این حرفها بدجوری مرا گیج کرده بود این استاد چه میخواست بگوید جلسه سکوت محض بود و من یقین داشتم همه میخواستند بیشتر بشنوند؛ اما استاد آرام ولی محکم ادامه میداد:
«الْمَلَائِکَةُ» یعنی «کل ملائکه»، این الف و لام در زبان عربی معنای «کل» میدهد. «وَالرُّوحُ» همان رئیس ملائکه است در آن شب همه اینها متوجه زمین اند و فرود میآیند. چه واقعهای رخ میدهد؟ چه شده که همه دارو دسته خدا در صحنه عالم متوجه زمین اند؟
هر سال؟ همه؟ از تمام آسمانها؟ بهسوی زمین؟
یعنی هر خبری هست اینجاست و در عوالم بالا خبری نیست!
سؤال اینجاست که اینها کجا نازل میشوند؟ منزل علیه کیست؟ به کجا میآیند؟
برای پاسخ خوب است اول بپرسیم اینها برای چه میآیند؟
«مِّن کُلِّ أَمْرٍ»
یعنی چه؟
یعنی برای تصمیمگیری برای همه چیز. این امر، امر تکوینی است یعنی هر موجودی.
از اینجا باید فهمید کجا میآیند.
حرفها علمی بود اما برای من مثل یک رمان شیرین و دلکش بود که دوست داشتم زودتر آخرش را بفهمم. با این تفاوت که این بار قضیه فرق میکرد قرار بود تکلیف مهمترین شبهای زندگیام را تعیین کنم باید میفهمیدم کجا باید بروم و چه باید بکنم؟ منتظر بودم و باز استاد آرام آرام پیش میرفت و در صحنه خالی و بیهویت دلم سؤال میکاشت و انگار میخواست همه را در یک لحظه به ثمر بنشاند با آرامش معنیداری پیش میرفت:
«مِّن کُلِّ أَمْرٍ»
«امر» چیست؟
این امر دو جای دیگر در قرآن آمده: یکی «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا آن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ» و دیگری «أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا».
علامه طباطبایی از اولی این را استفاده میکند که معنای این «امر» هر شیئی است که وجود داشته باشد امر تکوینی؛ و از آن استفاده میکند که آیه «أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» فصل امامت را بیان میکند یعنی وجه تمایز ائمه را نشان میدهد که آنها هدایت تکوینی میکنند همه موجودات عالم را.
و در شب قدر تکلیف کل امر است که مشخص میشود.
کمکم رنگ صورت استاد عوض میشد انگار موقع نتیجهگیری بود نتیجهای که قبل از اینکه از زبان استاد بیان شود معلوم بود که دارد قلب خود او را میسوزاند. مگر ممکن است حرف قلب را بسوزاند نمیدانم؛ اما داشتم چیزهایی را نه فقط فهم بلکه احساس میکردم. استاد ادامه داد:
عزیزان! آن رئیس حقیقی و ذاتی عالم آن خدای لایزال همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود میفرستد همه متوجه ولیعصر هستند اوست که قرار است همه تصمیمات منجز و معلق عالم یعنی قضا و قدر به دستش برسد و از مجرای او جاری شود. شب، شب اوست.
یعنی چی؟
یعنی رفیق من! اگر تا به صبح مناجات کنی و قران سر بگیری اما از او غافل باشی بیراهه میروی.
هیچ عملی بیرنگ فریاد درونی «یا صاحب الزمان» فایدهای ندارد بقیه همه بیراهه رفتن است.
مردم! بدانید باید به چه چیز بچسبید. کدام ریسمان را چنگ بزنید.
بعد با بیانی طعنهآمیز گفت:
همه میآیند پایین تو میخواهی تنها بروی بالا؟!
این ایام همه عطش دارند اما نمیدانند کدام حلقه را باید بگیرند. آن حلقه گم شده تو امام است چه بفهمی چه نفهمی.
یک عده خوابند و اصلاً در حرکت نیستند یک عده اما در حرکتاند ولی جهت را نمیدانند. راه اینجاست و بقیه راهها مسدود است.
شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت علی مظهر خلافت خدا در این شبها رخ میدهد.
جالب بود دیگر کسی خیره خیره به استاد نگاه نمیکرد. کمکم سرها را پایین میانداختند وقت فکر کردن بود.
استاد میگفت:
حقیقت دین معرفت امام است معرفت امام و حجت خدا. شب قدر شب تجلی خلافت خلیفة الله است. خلافت او در این شب تجلی میکند. تمام گردانندگان عالم هستی «مِّن کُلِّ أَمْرٍ» بر او نازل میشوند. بله حالا آن گردانندگان تحفه قران را پیش پیامبر آوردند جبرئیل دست خالی نیامد آن تحفه را هم آورد و البته این اهمیت و ارزش قران را میرساند.
اشک از چشمهای استاد جاری شد خود استاد بیش از همه متحول بود اما همه در حال اندیشه بودند و سکوت سنگین آن جلسه گواه این موضوع بود:
نکند همه عالم از دیو و دد تا فرشته و جبرئیل متوجه او باشند و من و تو متوجه جای دیگر!
معقول نیست خلف است محال است سلام کنی و او جواب ندهد.
در تاریخ سراغ نداری سائلی دست پیش امام دراز کند و دست خالی برگردد زبان حال و قال شما این باشد:
... فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا آن اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ﴿سوره یوسف: آیه ٨٨﴾ ...
شبهای آخر ماه رمضان است و آن حرفها هنوز مرا سرگردان و آشفته کرده.
این ماه هم در حال تمام است
من کجا او را پیدا کنم؟
او کجاست؟
میزبان و مهماندار این مهمانی خدایی کجاست؟
فقط این حرف استاد دائم در گوشم طنین انداز است که:
نکند همه عالم متوجه او باشند و تو متوجه جای دیگر؟!